ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بالاخره بعد از گذشت چند ماه ، در قسمت منازل سیمانی ، خانه ای تحویلم دادند که دیوارهایش مرطوب و کفش نمناک بود چنانکه مسئول توزیع نفت شهرک هم از آنجا فرار کرده بود . بالاخره آن منزل ، باعث آرامش ما در آن شهرک سوت و کور شد . اما کار در دایره حقوقی مطابق میل پیش نمی رفت .
ادامه مطلب ...
مدیر با مسئول دایره حقوقی تماس گرفت و ایشان را به بالا فراخواند تا معارفه صورت گیرد . با چهره ای رنگ پریده وارد شد و با لبخندی سرد مرا پذیرفت . مدیر گفت : سعی کن در گمرک درست و صادقانه کار کنی سپس در اتاق کارشناسان دایره حقوقی جای گرفتم . در این اتاق مردی کهنه کار بود که میزش نقطه جمع ارباب رجوع بود و در اولین روز کاری به من گفت که نحوه نامه نگاری اداری را به من یاد خواهد داد .
ادامه مطلب ...
صبح زود پانزدهم شهریور 1378 از اتوبوس تهران – ماکو پیاده شدم . خوب یادم هست که در اتوبوس جوانی در کنارم نشسته بود و ماکو را شهر کوچک و آبادی که در آن همه یکدیگر را می شناسند معرفی می کرد و می گفت خیلی خوب شده که در گمرک بازرگان شروع به کار می کنم از میدان امام
...ادامه مطلب ...