دپارتمان امور  گمرکی موسسه حقوقی ایرانیان صاعد
دپارتمان امور  گمرکی موسسه حقوقی ایرانیان صاعد

دپارتمان امور گمرکی موسسه حقوقی ایرانیان صاعد

مرکز تخصصی امور حقوقی گمرکی

خاطرات من 5


در آغازین روزهای سکونت در شهرک گمرک ، مواجه با مشکل ((بی نفتی )) بودیم .همکاری که از برادر بهتر بود ، جویای حال ما می شد و چند بیست لیتری نفت از منزل خودش برای ما آورد . بخاری نفتی (( قارا بخاری )) خریده بودیم که در عین سادگی ، زندگی ما را به هم ریخته بود . بعد از اینکه نفت دان را با تلمبه از بشکه پر می کردم بایستی در یک چشم بر هم زدن آن را وارونه در قسمت مخصوص قرار می دادم بدون اینکه نفت به اطراف بریزد و بعد میزان خروجی نفت به کوره را تنظیم می کردم . اما این بخاری ساده فوت و فن زیادی داشت که من از آن سر در نیاوردم و معمولا مزاحم همسایه ها می شدیم تا آن را برای گرمای متعادل کوک کنند .


 


کم کم منش کارمندی به خود گرفته بودم . اول صبح ، در کمتر از 10 دقیقه راه منزل تا ساختمان اداری را پای پیاده می رفتم و در بین راه فکرهای قشنگ و ناقشنگی از خاطرم می گذشت ولی بیشتر با خدا بودم و می گفتم که از کودکی در دستان پرمهرت بزرگ شده ام و تو مرا در آنچه صلاحم بود ، وارد کرده ای اکنون هم چون تو را دارم ، آسوده و راضی ام . هر گاه می ماندم می گفتم خدایا در کار و امر من تغییری ایجاد کن که همه ، اسباب توهستند .

اما حقیقت این است که در اداره آرامش نبود . دو نفر پرونده ها را تعیین تکلیف می کردند و الباقی به واقع یا به وهم از سر و سرّ آنها رمز گشایی می کردند و من می ساختم . اولین بار پرونده ای به من ارجاع شد . کالای موضوع قاچاق ، تعدادی لباس بود که بر اساس صورتجلسه کشف ، مسافر اتوبوس ورودی می خواسته از کنار ساختمان سالن مسافری قدیم عبور دهد و همان اول کار،کشف و توقیف شده بود . مسافر در بازجویی گفته بود که نمی دانستم از کدام درب باید وارد سالن مسافری شوم و قصدم دور زدن سالن نبود . من هم که از اوضاع و احوال گمرک به ویژه قسمت مسافری خبر نداشتم ، هنوز مبانی حقوق جزا و آموخته های دوران دانشگاه ، از سلول های مغزم می تراوید ، با تمسک به اصل برائت و اینکه باید سخن برادر مسلمان خود را حمل بر خوبی کنیم و نیز از سر دلسوزی و ترحم ، گزارش کردم که ((هنوز جرمی اتفاق نیافتاده و ادعای مسافر مقرون به صحت است ،از کالا رفع ظن قاچاق شود .)) مسئول قضایی بدون اظهار نظری ، پرونده و گزارش را جهت استحضار نزد مدیر فرستاد . بعد از ساعتی ، پرونده و گزارش با دستور : (( کارشناس محترم جهت اقدام وفق دستور مدیر کل محترم )) به روی میزم بازگشت . مدیر نوشته بود (( به کارشناس تذکر داده شود چنین ساده انگار نباشد کالا قاچاق است ... ))

بعد از آن اگر پرونده ای هم ارجاع می شد ، اول می پرسیدند اگر نمی توانی انجام بدهی به آقای ... ارجاع بدهم . چندین بار به مناسبت های مختلف گفتند : (( کار را باید به کاردان سپرد )) باری ، گذشت آنچه گذشت .


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.